۱۳۹۱ آذر ۲۷, دوشنبه


آن دو لیمو:

1
انگار صحنه ای از جهنم باشد نه آب گرمی در سراب. زنان با بازوهای شل و شکم های چین خورده میان جیغ و فریاد بچه ها در مه به هم می لولیدند. اگر این آب خود آب شفا هم بود حاضر نبودم لحظه ای پایم را درونش بگذارم. به سمت درخروجی راه افتادیم که چشمم افتاد به زنی لاغر که زیر دوش پشت به جمعیت ایستاده بود . برگشت تا حوله اش را بردارد که جای خالی یکی از سینه هاش را دیدم. 
2
دبیرستانی که بودیم مادر نون یکی از دوستانم به سرطان سینه مبتلا شد. هنگام برداشتن تومور ، عضو درگیر را تخلیه کردند. خوشبختانه مادرش جان سالم به در برد. سه سال قبل در گردهمایی دوستان قدیمی در استخری دور هم جمع شدیم. به شوخی و جدی همدیگر را برانداز می کردیم. داشتم شانه های پهن و استخوانی نون را تحسین می کردم که چشمم سرید سمت سینه های کوچک و خوش فرمش. 
- از کی میخوای ماموگرافی رو شروع کنی؟
خندید که بیخیال. اصرار کردم : شوخی نگیر قضیه رو ، حتما باید تحت نظر باشی !
با همان خنده گفت: تازه خاله ام هم سرطان داشت. 
سینه هایش دیگر برایم یک زیبایی زنانه نبود . شاید قاتلش بشوند. 
3
چه نوجوانانی که در هنگام رشد سینه هایشان قوز می کنند و از درد شکایت دارند ، چه آنها که  مشتاق بزرگ شدن هستند و ذوق سینه بند بستن دارند ، شاید هیچ وقت از شر شرم کشنده ای که در مورد ناحیه واژن گربیان اکثر زنان را گرفته است راحت نشوند ، اما بیشترشان یاد میگیرند که سینه هایشان را دوست داشته باشند و آن را بهترین قسمت زن بودن بدانند. سرطان سینه ، فقط یک سرطان نیست . 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر