۱۳۹۱ آذر ۲۷, دوشنبه


قهرمان


یک زمانی دسته های سربازان اعزامی که از خیابان ها رد می شدند ، زنان از ایوان ها گل پرت می کردند و هورا می کشیدند. از جنگ که بر می گشتند پرچم تکان می دادند و قهرمان صدایشان می کردند .
یک کهنه سرباز با لباس نظامی و داستان هایی از دلاوری هایش می توانست در دلبری هر مردی را از دور خارج کند. 
به لطف خبرنگاران جنگ ، حالا سربازان نه قهرمانانی جذاب ، که مهره هایی در دست جنگ افروزان به تصویر کشیده می شوند و جذابیت شان را برای من یکی که از دست داده اند.
 کبودی کوچک روی دستش چنان مشتاق نوازش می کردم که انگار جای گلوله  بر بدن یک قهرمان جنگی است. نشان های دلاوری اش نه روی سینه که دو کارت کوچک توی کیف پولش هستند. یکی کارت اهدای خون ، دیگری نشان داوطلبی اش برای اهدا عضو در صورت مرگ مغزی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر