۱۳۹۱ آذر ۱۶, پنجشنبه


تاریخ به روایت زندگی آدمهای کوچک 

زهره


1) صبح زود بیدار می شد، صبحانه پنج خواهر و برادر کوچکترش را حاضر می کرد تا مادر مریض اش که بعد از به دنیا آوردن آخرین کودک در بستر افتاده بود استراحت کند . دست تنها ( خصوصا از وقتی برادر بزرگترش ، دانشجوی شهر دیگری شده بود) بچه ها را راهی مدرسه  می کرد و موهای بلند و زیبایش را می بافت ، برخلاف بیشتر همکلاسی هایش یک روسری بزرگ سر می کرد . کلاس 12 طبیعی بود و با معدل 19 . 

2) انقلاب فرهنگی زهره را به جای دانشگاه ، راهی کلاس خیاطی کرد. اما کسی نمی دانست کلاس خیاطی بهانه بیرون رفتن از خانه است تا نشریه مجاهدین خلق را پخش کند. یکی از همان روزها خواستگاری در خانه پدری اش را زد . با وجود اینکه همه در فامیل می دانستند زهره ، آخرش سهم روح الله است ، اما به رسم آن روزها خواستگار را از دم در رد نکردند.  هفته بعد از آن زهره راهی زندان شد. خواستگاری که به خانه هر کسی رفت ، هفته بعدش یکی از اعضای آن خانه ، راهی سلول زهره شد.زهره در زندان بود که خبر آوردند روح الله محبوب اش در جنگ کشته شده.

3) بعد از یک سال زندان، زهره از میان خواستگارانی که تعدادشان نسبت به قبل از دستگیری اش به شدت کاهش یافته بود ، مردی را انتخاب کرد که تنها وجه اشتراکشان داشتن سابقه زندان سیاسی بود.زن زندانی بعد از انقلاب ، مرد زندانی قبل از انقلاب. ازدواج کردند و از اصفهان راهی تهران شدند.
وقتی به مرد پستی دولتی پیشنهاد شد، راهی اتاق عمل شد تا عصب معده اش را قطع کند. چرا که به خاطر اعتصاب غذای طولانی در زندان شاه ، معده اش ممکن بود مشکلی در راه خدمت به مام میهن باشد!  زهره و پسر یک ساله اش ، تمام روز منتظر به هوش آمدن مرد شدند. ولی او هیچ وقت به هوش نیامد. علت مرگش اشتباه پزشکی اعلام شد.
4) بیوه ای زیبا رو با یک پسر در بافت سنتی اصفهان. کار می کرد و خودش گلیم خودش را از آب می کشید اما حرفها ... حرفها! بالاخره همین حرفها باعث شد ، جواب مثبتی به درخواست ازدواج همکارش که مردی محجوب و سر به زیر بود بدهد. پسرش هیچ وقت این مرد را به عنوان پدر قبول نکرد.  حتی وقتی آن مرد پدرِ برادر و خواهرش شد. 
5) زهره ، نان آور واقعی خانه اش است . با حقوق و موقعیت شغلی عالی در کارخانه ای خصوصی . پسر بزرگش را داماد کرده و خانه اش احتمالا رنگ آرامش بیشتری دارد. دوست ندارد دختر نوجوانش هیچ محرومیتی داشته باشد ، اما حواسش هست که بی عرضه هم بار نیاید. از روسری دل خوشی ندارد و سالهاست که نماز نمی خواند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر